" rel="stylesheet"/> "> ">

الحکایه و التمثیل

بگوش خود شنودستم ز هرکس
که موری را بسالی دانه بس
زحرص خود کند در خاک روزن
گهی گندم کشد گه ارزن
اگر بادی برآید از زمانه
نه او ماند نه آن روزن نه دانه
چو او را دانه سالی تمام است
فزون از دانه جستن حرام است
مثال مردم آمد حال آن مور
که نه تن دارد و نه عقل و نه زور
شده در دست حرص خود گرفتار
بنام و ننگ و نیک و بد گرفتار
همی ناگاه مرگ آید فرازش
کند از هر چ دارد خوی بازش
هرآن چیزی که آنرا دوست تر داشت
دلش باید ازو ناکام برداشت
چو بستاند اجل ناگاه جانش
سرآرد جمله کار جهانش
نه او ماند نه آن حرصش که بیش است
کدامین خواجه صد درویش پیش است