" rel="stylesheet"/> "> ">

گفتار در سکوت

بزرگی بود میگفت و شنود او
بسی گرد جهان گردیده بود او
یکی گفتش که ای دانای دمساز
کرا دیدی کز او گویی سخن باز
چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم
ندیدم درجهان جز یک تن و نیم
یکی آن بود مانده در بسی او
که نه نیک و نه بد گفت از کسی او
ولیکن نیمه ای آن بود کز عز
بجز نیکو نگفت از خلق هرگز
ترا تا نیک و بد همراه باشد
نه دل بینا نه جان آگاه باشد
ولیکن چون نه این ماند نه آنت
بسر قدس مشغولست جانت