" rel="stylesheet"/> "> ">

اسرار گفتن عبدالسلام در حضور منصور

سؤالی کرد از عبدالسلامم
کزین معنی جوابی ده تمامم
چه خواهد کرد این در ملک بغداد
که افتادست این مر بودش آباد
مرا بر گوی حال این یگانه
چه خواهد کرد در عین زمانه
اناالحق میزند مانند ما او
چه نامت اندر اینجا آشنا رو
ولیکن ما نهانی راز گفتیم
نه با هر کس معانی باز گفتیم
عوام امروز می بینی یقین تو
در اینجاگاه پیر پیش بین تو
همه در گفت و گوی ما شده باز
چه باید کرد اینجا گو مرا باز
نه حرف عام این مر حرف خاصست
که میگوید کجا او زین خلاصست
کشند او را بزاری اندر اینجا
کنند او را عجب خواری درینجا
هزاران خواری آمد بر تن او
نمیگردد چنین از گفت و از گو
اناالحق میزند مانند موسی
بسوی طور در دیدار مولی
اناالحق میزند مانند فرعون
خدائی میکند با فر و با عون
اناالحق میزند مانند عشاق
خروشی افکند در روی آفاق
هنوز اینمرد ناپخته است گوئی
بمیزان عقل ناسخت است گوئی
ندارد عقل ای نه مرد این پیر
چه باید کرد اکنون عین تدبیر
ندارد عقل افتاده است بیرون
بریزیدش خلایق جملگی خون
ندارد عقل از آن نادان راهست
فتاده این زمان در عین جاه است
ز دانائی نگوید هیچکس این
نمی بیند کسی این کفر با دین
حقیقت کفر کی با دین بگنجد
مر این عاقل بیکموئی نسنجد
سخن از کفر میراند نه از دین
ندارد گفتن او هیچ تمکین
حقیقت اینزمانش پاره پاره
کنند اینجایگه دیگر چه چاره