" rel="stylesheet"/> "> ">

الحکایة والتمثیل

باغبانی سه خیار آورد خرد
تحفه را پیش نظام الملک برد
خورد یک نوباوه را حالی نظام
پس دوم خورد و سوم هم شد تمام
بودش از هر سوی بسیار از کبار
او نداد البته کس را زان خیار
باغبان را داد سی دینار زر
مرد خدمت کرد و بیرون شد بدر
پس زفان بگشاد در مجمع نظام
گفت خوردم این سه نوباوه تمام
پس ندادم هیچکس را از کبار
زانکه هر سه تلخ افتاد آن خیار
می بترسیدم که گر گوید کسی
آن جگر خسته برنجد زان بسی
خوردم آن تنها و بر خویش آمدم
یکزمان من نیز درویش آمدم
پیشوایانی که سر افراشتند
پیش ازین یارب چه رحمت داشتند