سجده میکرد ابلیس لعین
گفت عیسی در چه کاری این چنین
گفت من بیش از همه عمری دراز
سجده عادت کرده ام زانگاه باز
عادتم گشتست این زان میکنم
گر همه سجده ست تاوان میکنم
عیسی مریم بدو گفت ای سقط
می ندانی هیچ و ره کردی غلط
تو یقین می دان که اندر راه او
نیست عادت لایق درگاه او
هرچه از عادت رود در روزگار
نیست آن را باحقیقت هیچ کار
وقف ابلیس است دنیا سربسر
تو ازو می باز دزدی در بدر
هر که از ابلیس دزدد مال او
خود توان دانست فردا حال او
گر رود ابلیس از بازارها
کی رود بازارها را کارها
زانکه دنیا سر بسر بازار اوست
بیشتر بیع و شری از کار اوست
اوست مه بازار هر بازار و بس
کار دنیا نیست بی او یک نفس