بود آن دیوانه در اضطرار
در مناجاتی شبی میگفت زار
کای خدا از تو نخواهم هیچ من
یا دهی یا ندهیم بشنو سخن
سخت در خود مانده ام جان در خطر
تا که از من اینچه دادی واببر
این وجودم را که داری در زحیر
می نخواهم هیچ میگویم بگیر
هرچه از دیوانه آید در وجود
عفو فرمایند از دیوان جود
گرچه نبود نیک بپذیرند ازو
پس بچیزی نیک برگیرند ازو
هر بد او را مراعاتی کنند
از نکو وجهی مکافاتی کنند