" rel="stylesheet"/> "> ">

الحکایة والتمثیل

دعوئی بد صوفی درویش را
سوی قاضی برد خصم خویش را
صوفی آن دعوی چو کرد آنجایگاه
بینت را خواستش قاضی گواه
رفت صوفی و دل از بند آورید
در گواهی صوفئی چند آورید
قاضیش گفتا دگر باید گواه
برد ده صوفی دگر آنجایگاه
باز قاضی گفت ای مرد مجاز
صوفیان را می میار اینجا فراز
زانکه هر صوفی که با خود آوری
یک تنند ایشان اگر صد آوری
چون عدد نبود میان آن گروه
دو گواه آور نه زان آن گروه
کاین گروهی اند چون یک تن شده
وز میانشان رسم ما و من شده
هر که یکدم اوفتاد این جایگاه
تا ابد جاوید برخیزد ز راه
نام او از هر دو عالم گم شود
همچو یک شبنم که در قلزم شود