به بلبل گفت بشنو تاچه گویم
حدیثی خوش گذشته باز جویم
جوانان گر ببوسند دست پیران
به پیری پای بوسندش امیران
چو می نامد به صد لطف و به صد ناز
چو ترکان باز تندی کرد آغاز
بزد چنگال و او را در هوا برد
به چنگالش دو سه نوبت بیفشرد
چو بلبل دید کار از دست رفته
زپای افتاده یار از دست رفته