" rel="stylesheet"/> "> ">

فی المناجات

پادشاهاجرم مارادرگذار
ماگنه کاریم وتوآمرزگار
تونکوکاری ومابدکرده ایم
جرم بی پایان وبیحدکرده ایم
دایمادرفسق وعصیان مانده ایم
همقرین نفس وشیطان مانده ایم
روزوشب اندرمعاصی بوده ایم
غافل ازیؤخذنواصی بوده ایم
بی گنه نگذشته برماساعتی
باحضوردل نکرده طاعتی
بردرآمدبنده بگریخته
آبروی خودبعصیان ریخته
مغفرت داردامیدازلطف تو
زانکه خودفرموده لاتقنطوا
بحرالطاف توبی پایان بود
ناامیدازرحمت شیطان بود
نفس وشیطان زدکریماراه من
رحمتت باداشفاعت خواه من
چشم دارم کزگنه پاکم کنی
پیش ازآن کاندرلحدخاکم کنی
اندرآن دم کزبدن جانم بری
ازجهان بانورایمانم بری