چار چیزی بر دهد از چار چیز
نشنود این نکته جز اهل تمیز
هر که زو صادر شود این چار کار
بیند آن چار دگر بی اختیار
هر که در پایان کار ننگرد
عاقبت روزی پشیمانی خورد
چون سئوال آورد گردد خوار مرد
ماند تنها هر که استحقار کرد
هر که نکند احتیاط کارها
بر دلش آخر بماند بارها
هرکه او استیزه با سلطان کند
کار خود را سر بسر ویران کند
هرکه گشت از خوی بد ناسازگار
دوستان بیشک کنند از وی فرار
هرکه با سلطان دلیری کرد مرد
در هلاکت مال و جان خود سپرد
هرکه اویافی شود با پادشاه
روز او چون تیره شد گردد سیاه
هرکه او از کبر باشد سر بزرگ
از همه تنها بماند همچو گرگ
هرکه گشت از خوی بد ناسازگار
دوستان از وی کنند بی شک فرار