شد دو خصلت مرد ابله را نشان
صحبت صبیان و رغبت با زنان
آنکه نبود مرد را فعل نکو
مرده میدانش نباشد زنده او
ناخوشی در زندگانی ای ولید
مرد را از خوی بد گردد پلید
هر که گوید عیب تو اندر حضور
می نماید راهت از ظلمت به نور
مر ترا هر کس که باشد رهنمای
شکر او می باید آوردن به جای
مر خردمندان عالم را لباس
خلق نیکو شرم نیکوتر شناس
حال خود را از دو کس پنهان مدار
از طبیب حاذق و از یار غار
تا توانی با زنان صحبت مجوی
راز خود را نیز با ایشان مگوی
آنچه اندر شرع باشد ناپسند
گرد او هرگز مگرد ای هوشمند
هر چه را کرده است حق بر تو حرام
دور باش از وی که گردی نیک نام
چونکه بگشاید در روزی خدای
دل گشاده دار تنگی کم نمای
تازه روی و خوش سخن باش ای اخی
تا بود نام تو در عالم سخی
دل زغل و غش همیشه پاک دار
تا توانی در درون کینه مدار
پر مخور اندوه مرگ ای بوالهوس
چون که وقت آید نگردد پیش و پس
تکیه کم کن خواجه بر کردار خویش
دل بنه بر رحمت جبار خویش
بهترین چیزها خلق نکو است
خلق خلق نیک را دارند دوست
رو فروتر شو همیشه ای خلف
کین بود آرایش اهل شرف
آنکه باشد در کف شهوت اسیر
گرچه آزادست او را بنده گیر
گر تو بینی ناکسی در بارگاه
حاجت خود را ازو هرگز مخواه
بر در ناکس قدم هرگز مبر
ور به بینی هم مپرس از وی خبر
تا توانی کار ابله را مساز
کار فرمایش ولی کمتر نواز