با چه ماند این جهان گویم جواب
آنکه بیند آدمی چیزی به خواب
چون شود از خواب بیدار ای عزیز
حاصل خوابش نیابد هیچ چیز
هرکه را بوده است کردار نکو
در رده عقبا بود همراه او
هم چنان چون مرده افتاد و مرد
هیچ چیزی از جهان با خود نبرد
این جهان را چون زنی دان خوب روی
خویش را آراید اندر چشم شوی
مرد را می پرورد اندر کنار
مکر و شیوه می نماید بی شمار
چون بیابد خفته شویش ناگهان
بی گمان سازد هلاکش آن زمان
بر تو بادا ای عزیز پرهنر
کز چنین مکاره باشی برحذر