ماهم ز در درآمد و بر من سلام کرد
مشکوی من ز طره خود مشک فام کرد
با هم دمید ماه من و مهر آسمان
روشن جهان ازاین دو ندانم کدام کرد
رضوان ندانما که به غلمان چه خشم کرد
کاو تنگدل ز خلد به گیتی خرام کرد
غلمان مگو فریشته به ذکر مهین خدای
زی من به مدح خسرو دنیا پیام کرد
دارای ملک فارس فریدون راستین
کاو را خدای بار خدای انام کرد
باری نگارم آمد و بنشست و هر نفس
مستانه بر رسوم تواضع قیام کرد
وهم آمدم به پیش که دیوانه شد مگر
از بس نمود لابه و از بس سلام کرد
دزدیده کرد خنده و از دیده اشک ریخت
دل زو رمیده بود بدین حیله رام کرد
زخمی که تیر غمزه او زد به جان من
آن زخم را به زخم دگر التیام کرد
آن عنبرین دو زلف که رقاص روی اوست
گاهی به شکل دال و گهی شکل لام کرد
تا بوی زلف او همی از باد بشنوم
پا تا سرم شعور محبت مشام کرد
عارض نمود و مجلس من پر فروغ ساخت
گیسو گشود و محفل من پر ظلام کرد
آن را ز صبح روشن نایب مناب ساخت
وی را ز شام تاری قایم مقام کرد
بر من نمود یک دم وصلش هزار سال
از بس ز روی و موی عیان صبح و شام کرد
برجست و پیش خم شد و بر سر کشید می
از کف قرابه از گلوی خویش جام کرد
زان پس دوید و رخشم از آخر برون کشید
زین برنهاد و تنگ کشید و لجام کرد
باد رونده را به شکم برکشید تنگ
برق جهنده را به سر اندر زمام کرد
بر پشت باد همچو سلیمان نهاد تخت
وآنگه به تخت همچو سلیمان مقام کرد
تا بسته بود چون کره خاک بدگران
چون باز شد چو گنبد گردون خرام کرد
که بود تا فسار بسر داشت رخش من
بادی رونده شد چو مر او را لگام کرد
که هیچ باد گردد الحق نگار من
معجز نمود و آیت قدرت تمام کرد
گفتا ز جای خیز و برون آی و برنشین
کامروز بخت کار جهان با قوام کرد
گفتم چه موجبست که باید به جان و دل
زحمت شمرد رحمت و راحت حرام کرد
گفتا ندانیا که شهنشاه نیک بخت
شه را روانه از ری رخت نظام کرد
وایدون پی پذیره جهاندار ملک جم
پا در رکاب رخش ثریا ستام کرد
تا پشت گاو و ماهی کوبیده گشت دشت
از بس که خاص و عام برو ازدحام کرد
از بانگ چنگ جان خلایق به وجد خاست
از بوی عود مغز ملایک ز کام کرد
رخت نظام کرد به بر حکمران فارس
کار جهان و خلق جهان با نظام کرد
گیهان به ذکر تهنیتش افتتاح جست
هم بر دعای دولت او اختتام کرد
شاها تویی که هر که ترا نیکنام خواست
او را خدای در دو جهان نیکنام کرد
تخت ترا زمانه صفت لایزال گفت
بخت ترا ستاره لقب لاینام کرد
آبی که خورده بود امل بی رضای تو
خوی شد ز خجلت تو و قصد مسام کرد
یا رب که در زمانه ملک شادکام باد
کز فصل در زمانه مرا شادکام کرد