هر کرا ایزد اختیارکند
در دو گیتیش بختیار کند
وانکه را کردگار کرد عزیز
نتواند زمانه خوار کند
بس نماید مدار چرخ کهن
تا یکی را جهان مدار کند
خاصه چون شاه خاوران ملکی
که بدو ملک افتخار کند
قهرمان میرزا که از سخطش
ملک الموت زینهار کند
آنکه چون پا به کارزار نهد
بر بداندیش کارزار کند
خنگش از گرد در بسیط زمین
هر چه دشت است کوهسار کند
تبرش از سهم در دیار عدو
هر چه چشمست اشکبار کند
تیغش ار نیست نوبهار چرا
دامن خاک لازار کند
باش تا بوم روم را ز غبار
تیره چون اهل زنگبار کند
باش تا عزم مملکت گیرش
فتح کشمیر و قندهار کند
باش تا موکب جهانگردش
عزم فرغانه و حصارکند
جیشش از مور تیغ و مار سنان
پهنه را پر ز مور و مار کند
قتل و تاراج و اخذ مال و منال
به یکی حمله هر چهار کند
در مذاق عدو مهابت او
شهد را زهر ناگوار کند
دشمن از ملک او برون نرود
مگر از این جهان فرار کند
نفس باد عنبرین گردد
چون به خاک درش گذار کند
باتن دشمنان کند قهرش
آنچه با پرنیان شرار کند
با دل دوستان کند مهرش
آنچه با بوستان بهار کند
کس نیارد که تا به روز شمار
جود یک روزه اش شمار کند
آفتابیست بر فراز سپهر
جا چو بر خنگ راهوار کند
ای امیری که یک پیاده تو
کار یکم مملکت سوار کند
در جهان هیچ راز پنهان نیست
کش نه رای تو آشکار کند
نبرد جان عدو ز سطوت تو
گر ز پولاد صد حصار کند
فلک سفله را قضا نه عجب
گر به کاخ تو پرده دار کند
لاجرم عنکبوت پرده زند
چون نبی جایگاه به غار کند
بس عجب نیست کز رعایت تو
پشه سیمرغ را شکارکند
در صف کینه خنجرت کاری
با تن خصم نابکار کند
کافریدون به خیره سر ضحاک
همی از گرز گاو سار کند
گوش آفاق را مشاطه صنع
از عطای تو گوشوار کند
شهریارا سزد که دولت تو
فخر از صدر روزگار کند
دولت تست چرخ و او اختر
چرخ از اختر افتخار کند
آن امیری که کوه را سخطش
همچو سیماب بی قرار کند
آنکه در چشم فتنه انصافش
اثر برگ کوکنار کند
خرد پیر را کیاست او
سخره طفل شیرخوارکند
بحر عمان کهین عطیه اوست
که به هنگام اضطرار کند
ورنه در یک نفس دو عالم را
خود به یک سایلی نثار کند
حزم او آبگینه را به مثل
همچو البرز استوار کند
نکند تکیه بر کسی الاک
تکیه بر عون کردگار کند
به دو انگشت نی سرانگشتش
کار صد تیغ آبدار کند
هست یک تن ولی به جودت رای
روز کین کار صد هزار کند
ابر دستش به دشت اگر بارد
دشت را بحر بی کنار کند
خسروا به که در محامد تو
فکر قاآنی اختصار کند
تا همی خاک را عبیرآگین
نفس باد نوبهار کند
ابر اردیبهشت بستان را
مخزن در شاهوار کند
دولتت را چو حزم آصف عهد
ملک العرش پایدار کند