" rel="stylesheet"/> "> ">

در مدح شجاع السلطنه

بشارت باد بر اهل نشابور
ز گرد موکب دارای منصور
شجاع السلطنه سلطان غازی
که از عدلش جهان گردیده معمور
به قصرش چاکری خاقان و قیصر
به کاخش خادمی چیپال و فغفور
خروش نای او یا ناله رعد
غریو کوس او یا نفخه صور
فروزان آفتاب اندر دل چرخ
و یا توقیع او بر صدر منشور
ز قهرش جنبشی در نیش کژدم
ز لطفش آیتی در نوش زنبور
زهی گنجینه راز نهان را
ضمیر عالم آرای تو گنجور
دلت کاندر سخایی مثل و همتاست
گفت را در عطا فرموده مأمور
ز بذلش کان اگر جوید تظلم
کفی بالله المأمور معذور
تواند داد نهی جازم تو
تغیر در وقوع امر مقدور
خورد خون تیغت آری سازگارست
شراب نار اندر طبع محرور
به چنگال اجل خصمت گرفتار
چو اندر چنگل شهباز عصفور
ز بهر انقطاع نسل دشمن
پرندت را خواص طبع کافور
مبارک خلعت کشور گشایی
بر اندام جهانگیر تو مقصور
کجا زد پره جیش قاهر تو
که حالی می نشد بدخواه مقهور
دو آوارست گوشت مایل او
خروش شندف و آواز شیپور
دو صورت هست چشمت در پی او
لوای نصرت و اقبال منصور
دو معنی راست مایل طبع رادت
عطای وافر و انعام موفور
به تابان دست تو تابنده شمشیر
مفاد آیه نور علی نور
ز بیمت شیر فربه تن تواند
خزد از لاغری در دیده مور
بهر کاری بود رای تو مختار
به جز احسان که در وی هست مجبور
فلک از نشوه جام تو سرمست
جهان از باده لطف تو مخمور
ز گرزت لرزه اندر برز البرز
چو از نور تجلی بر تن طور
نه وصفت خاصه ثبت دفتر ماست
ک بر اوراق افلاکست مسطور
ثنایت را که یزدان داند و بس
نه در منظوم می گنجد نه منثور
بداندیش ترا تا دامن حشر
نکوخواه ترا تا دامن صور
یکی را بزم عشرت جای ماتم
یکی را مجلس غم محفل سور