" rel="stylesheet"/> "> ">

در ستایش شاهزاده رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طاب الله ثراه گوید

دوش دیدم یکی خجسته وثاق
طاق او جفت طاق هفت طباق
صحن او خورده با ارم سوگند
سقف او بسته با فلک میثاق
از یکی سو نهاده تا سر سقف
از یکی گوشه چیده تا دم طاق
نسخه هیأت و کتاب نجوم
جلد تهذیب و دفتر اخلاق
صحف فضل منطقی اجزا
کتب نظم و هندسی اوراق
سفرها از مباحث مشاء
جلدها از دقایق اشراق
از تآلیف گوشیار دقیق
از تصانیف بوعلی دقاق
نسخه یی چند هم ز موسیقی
در مقامات کوچک و عشاق
از نشابور و زابل و تبریز
از نهاوند و اصفهان و عراق
نسخ نسخ و رقعهای رقاع
صحف ثلث و فردهای سیاق
تهنیت خوان به نزد عقل شدم
کای حکیم جهان علی الاطلاق
بهر تعلیم علم رسطالیس
جا کند اندرین خجسته رواق
یا نه ادریس از پی تدریس
جا در اینجا کند به استحقاق
یا نه صدرا به صدر این محفل
رمز اشراق گوید از اشفاق
یا ابونصر اندرین منزل
بحث مشاء را کند اطلاق
یا شهیدین اندرین مجلس
لب گشایند بهر استنطاق
یا پس از حل و عقد ملک ملک
جا گزیند درین خجسته وثاق
شاه غازی ابوالشجاع که هست
کف کافیش واهب الارزاق
آنکه از ثقل بار خدمت او
شده نه چرخ خاضع الاعناق
مرگ بر روی خنجرش مفتون
فتح بر زلف پرچمش مشتاق
خنگ او ننگ صرصر از تعجیل
تیغ او رشک دوزخ از احراق
هست هنگام کین به پشت سمند
احمدی کینه جو به پشت براق
خون ببندد ز بأس او به عروق
جان درآید ز لطف او به عراق
حمرتی کز افق پدید آید
چون گشایی نظر به استحقاق
از طلوع و غروب بیضا نیست
کش فلق یا شفق کنی اطلاق
خون خصمش ز بسکه خورده سپهر
کرده است از مراغه سرخ آفاق
روز هیجا که نای رویین را
بود از فرط ناله بیم خناق
بهر نومیدی خصامش چرخ
گوید الیوم مالهم من واق
با کفش چون عروس بخشش را
عقد بست آسمان به صدق صداق
بحر و کان را صداق کرد و کنون
کف او می کند ادای صداق
دیگرش اینقدر معونت نیست
که کند جفت خویش را انفاق
بهر تقدیم خدمتش که ملک
جسته پیوسته از حق استیفاق
داده پروانه عقل روشن رای
بر که بر هفت شمع هفت طباق
عجلوا بالغدو و الاصال
ارکضوا بالعشی و الاشراق
چرخ مانند بندگان بستست
کمر از بهر خدمتش ز نطاق
باز با عقل نکته دان گفتم
کای مهین خلق واهب خلاق
ملک از محرمان کرا کردست
حارس این وثاق عرش رواق
ماه تابنده است یا خورشید
چرخ گردنده است یاآفاق
گفت اینان نیند محرم راز
زانکه از اهل ریمنند و نفاق
کس بدین پایه از شرف نرسد
جز سپهر وفا و قطب وفاق
زاده الفت آن سخنور عصر
کاسمانش ستوده در اخلاق
آنکه ماننده سخنور طوس
خردش برگزیده در افلاق