" rel="stylesheet"/> "> ">

در مدح خاقان خلد آشیان فتحعلی شاه مغفور و شجاع السلطنه فرماید

پدری و پسری سایه و نور یزدان
پدری و پسری رحمت و فیض رحمان
چه پدر آنکه ببالد ز جلوسش اورنگ
چه پسر آنکه بنازد ز وجودش ایوان
چه پدر بخت جوان رامش با پیر خرد
چه پسر پیر خرد رامش با بخت جوان
چه پدر گشته به نه خطه گردون حاکم
چه پسر آمده بر هفت ممالک سلطان
چه پدر بنده دربار شکوهش قیصر
چه پسر چاکر درگاه جلالش خاقان
چه پدر زله بر از خوان عطایش حاتم
چه پسر بهره ور از دست سخایش قاآن
چه پدر کار جهان راست ازو همچون تیر
چه پسر قامت گردون ز کمانش چو کمان
چه پدر کرده دو تا بر سر نیوان مغفر
چه پسر کرده قبا بر تن دیوان خفتان
چه پدر شعله تیغش به صفت هفت جحیم
چه پسر ساحت کاخش به مثل هشت جنان
چه پدر بنده یی از کاخ منیعش بهرام
چه پسر خادمی از قصر رفیعش کیوان
چه پدر خاک زمین گشته ز حزمش ساکن
چه پسر چرخ برین گشته ز عزمش گردان
چه پدر منفعل از نفخه لطفش فردوس
چه پسر مشتعل از آتش قهرش نیران
چه پدر اختر او برج مهی را مهتاب
چه پسر گوهر او درج شهی را شایان
چه پدر اشهب قدرش را گردون آخور
چه پسر ابرش جاهش را گیتی میدان
چه پدر مهر به کریاس خیامش خادم
چه پسر دهر به دهلیز سرایش دربان
چه پدر گاه سخا مظهر فیض ازلی
چه پسر روز وغا آیت قهر سبحان
چه پدر لجه بیداد از آن پر آشوب
چه پسر زورق آشوب از آن در طوفان
چه پدر افریدون از فر و هوشنگ از هنگ
چه پسر برزو از برز و تهمتن ز توان
چه پدر فطرت آن ثانی آن عقل اول
چه پسر طینت آن اول خلق امکان
چه پدر در حرمش پرفکنان طایر وهم
چه پسر در طلبش بال فشان مرغ گمان
چه پدر بوم و بر فاقه ز جودش آباد
چه پسر بام و در کینه ز دادش ویران
چه پدر با حشمش حشمت دارا تهمت
چه پسر با کرمش همت حاتم بهتان
چه پدر دهرش ناورده به صد قرن قرین
چه پسر چرخش ناکرده مقارن به قران
چه پدر کرده سپر سفت عدو از کوپال
چه پسر کرده زره پیکر خصم از پیکان
چه پدر گشته قضا تابع او در احکام
چه پسر گشته قدر پیرو او در فرمان
چه پدر ناوک دلدوزش دلدوزه تن
چه پسر تیغ جهان سوزش سوزنده جان
چه پدر زایمن آن خلق جهان را ایسر
چه پسر زایسر آن اهل زمان را ایمان
چه پدر زخم برون را ز عطایش مرهم
چه پسر درد درون را ز سخایش درمان
چه پدر بر زبر چرخ چو کوهی در کوه
چه پسر در کره خاک جهانی به جهان
چه پدر خطه یی از کشور او عرض زمین
چه پسر لحظه یی از مدت او طول زمان
چه پدر در حذر از صولت او شیر دژم
چه پسر در خطر از سطوت او پیل دمان
چه پدر آنکه نهنگش بدرد چرم پلنگ
چه پسر کافعی پیچانش بپیچد ثعبان
چه پدر ذره یی از نور ضمیرش خورشید
چه پسر قطره یی از دست مطیرش باران
چه پدر ساحل جان جودش همچون جودی
چه پسر نوش روان عدلش چون نوشروان
چه پدر آنکه کند کار بگردان مشکل
چه پسر آنکه کند رزم به میدان آسان
چه پدر رتبه مدحش ز سخن بالاتر
چه پسر پایه وصفش چو سخن بی پایان
چه پدر گشته صبا زان به ارم خرم دل
چه پسر آمده قاآنی ازو تازه روان
چه پدر تا به ابد باد وجودش جاوید
چه پسر تا به قیامت کرمش جاویدان