" rel="stylesheet"/> "> ">

بر سبیل تغزل و ترکیب بند گوید

گر خضر دهد آب بقایت به زمستان
مستان بستان جام می از ساقی مستان
بستان به شبستان قدح از دست نگارین
کز روی دلارا شکند رونق بستان
ترکی که به خوناب جگر دارد معجون
در هر نظری اشک تر زهد پرستان
لعل لب دلدار گزو خون رزان مز
در خرقه سنجاب خز و کنج شبستان
درکش می چون خون سیاوش به بهمن
کز نیرویش از دست رود رستم دستان
خمر عنبی خواهم و بستانی کاو را
نارنج غیب سیب زنخ نار دو پستان
اینست علاج دل بیمار طبیبا
سودم ندهد شیره عناب و سپستان
چون باده گلگون بودت گو نبود گل
فرخنده بهارست به میخواره زمستان
خستی دلم ای دوست به دستگان نگارین
دستان تو ای بس که بگویند به دستان
بیرحمی و یک ذره وفا دردل تو نیست
تخمیست مروت که در آب و گل تو نیست