مشفق عمرها حسین طبیب
            در همه فعلها بدیع و غریب
         
        
            آنکه در علم طب کند افسوس
            بر حکیم بزرگ جالینوس
         
        
            جد او اصل نیکنامی هاست
            هزل او اصل شادکامی هاست
         
        
            پس به رسمست و نیک شایسته
            شاه را بنده ایست بایسته
         
        
            تندرستی چو در دهان دارد
            شه بر او اعتماد جان دارد
         
        
            نکته گوید بسی چو بازد نرد
            اینت زیبا و اینت خوشدل مرد
         
        
            سیکی هفت و هشت چون بخورد
            دست زی عشرت و نشاط برد
         
        
            اندر آید برنج و بقره بقو
            راست گویی که هست جنس لقو
         
        
            زود یک پای چست بردارد
            راه آیم روم به پیش آرد
         
        
            در همه حال آشکار و نهان
            علم ابدان شناسد و ادیان
         
        
            خوش ندیمی ست راست باید گفت
            همه علمست آشکار و نهفت
         
        
            عادت او دروغ و بهتان نیست
            به گه هزل و جد گران جان نیست
         
        
            گاه و بیگاه چون طبیب شهست
            ظاهر و باطنش حبیب شهست
         
        
            پای غوری که او تواند کوفت
            خرس هرگز چو او نداند کوفت