" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٣: ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو

ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو
باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو
مغزم برون آمد ز پوست افتادم اندر راه دوست
ای شوق رهبر شو مرا ای عشق پیش آهنگ شو
چون شوق رهبر باشدم از دوری منزل چه غم
چون عشق در پیش است گو هر گام صد فرسنگ شو
ای عقل از دوری مگو در راه مهجوری مپو
گوینده اینجا گنگ شو پوینده اینجا لنگ شو
اهد زدین گردی بری از عشق اگر بوئی بری
در حلقه مستان درآ با عاشقان همرنگ شو
گر مرد عشقی درد جو خاکی شو و گلها بروی
بیدردی ار خواهد دلت رو سنگ شو روسنگ شو
گر مرد عشقی جام گیر ترک رسوم خام گیر
ور عاقلی خوش آیدت در بند نام و ننگ شو
کاری کز آن نگشود در برهمزن او را زودتر
گر عاقلی دیوانه شو دیوانه فرهنگ شو
خواهی ز رویش برخوری وز لعل او شکر خوری
موئی شو ای (فیض) از غمش در زلف او آونگ شو