" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٥٧: بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی

بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی
بنوازشی چه زبان دهد بمنتظران نظری کنی
نه که تشنه شراب توئیم نه که خسته خراب توئیم
چه شود بما نظری کنی سوی خاک ما گذری کنی
ز برای هر که مینگرم همه مهری و وفا و کرم
چه شود اگر تو با من زار کنی آنچه با دگری کنی
تو بمن بگو که چه رای تست بکنم من آنچه رضای تست
چه شود دل حزین مرا ز دل خودت خبری کنی
من خسته را طبیب قضا نبود بجز شراب جفا
چه شود بگو بکار ما زره وفا قدری کنی
چه بود بسازی اگر بشراب اشگ و کباب دل
نه غم شراب دگر خوری و نه ذکر ماحضری کنی
سعادتی بود آنزمان که روان شود سوی لامکان
فکنی ز خود غم بار خود سوی یار خود سفری کنی
بدهی مرا بوصل او نه صبوری ز جمال او
تو درین معامله ای دعا چه شود اگر اثری کنی
غزلی بخوان ز شعر ترم بود آنکه در سخنان (فیض)
ز دهان خود نمکی زنی ز لباس خود شکری کنی