گفت با امر حقم اشراک نیست
            گر بریزد خونم امرش باک نیست
         
        
            راضیم من شاکرم من ای حریف
            این طرف رسوا و پیش حق شریف
         
        
            پیش خلقان خوار و زار و ریش خند
            پیش حق محبوب و مطلوب و پسند
         
        
            از سخن می گویم این ورنه خدا
            از سیه رویان کند فردا ترا
         
        
            عزت آن اوست و آن بندگانش
            ز آدم و ابلیس بر می خوان نشانش
         
        
            شرح حق پایان ندارد همچو حق
            هین دهان بربند و برگردان ورق