مبتلایی به عشق بدخویی
            داشت باریک نام هندویی
         
        
            بعد عمری شبی ز بخت بلند
            آمد آن صید وحشی اش به کمند
         
        
            بود با او به هم خوش و خندان
            کامد آواز حلقه بر سندان
         
        
            کیست گفتار درین شب تاریک
            گفت کمتر غلام تو باریک
         
        
            گفت روز کز کمال نزدیکی
            گر چه مویی شوی ز باریکی
         
        
            نیست امکان آنکه ره یابی
            زین در آن به که روی برتابی