دلم در کعبه رو کرد وهمت جوید از دلها
که خواهد ماندش از پی کعبه ها در طی منزلها
تو افلاطون ولی اندیشه را چین بر جین مفکن
درآن وادی که جز حیرت ندانی حل مشکلها
مثالی گویمت عامی صفت بردار از آن نقشی
جمال کعبه نتوان دید طی ناکرده منزلها
اگر بامیر محمل رمزی از دیر مغان گویم
جرس بگشاید و ناقوس بر بندد به محملها
خدا را خانقاه کهنه صوفی برندان ده
که ایوانها بسازند و بیارایند محفلها
چون خون آلوده فردا خیزم و برگرد او گردم
شهیدان محبت را زحسرت خون شود دلها
تماشا دوستی عرفی ولیکن وای برجانت
اگر بردارد از پیش نظر توفیق حائلها