ز صورت بلبل اندر بوستان فرزانه میگرید
            جنون مست از نوای جغد در ویرانه میگرید
         
        
            درین ماتم سرا با مصلحت دانی مصاحب شو
            که در بازارها میخندد و در خانه میگرید
         
        
            شراب هایهای گریه ام ساقی قدح میکن
            که عاشق بی قدح میگرید و مستانه میگرید
         
        
            زاشگش بسترم تر شد ولی از ناز و استغنا
            بدان ماند که بر بیگانه بیگانه میگرید
         
        
            کجا در روز محنت غمگسار کس شود عرفی
            که میگرید بروز خویش و بیدردانه میگرید