" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١٨

گلی ناچیده بوئی ناکشیده زین چمن رفتم
بتلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
بدنیا نیست بازاری مرا این سودم ازو وی بس
که عریان آمدم اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوششهای فرهادی نه سودای زلیخائی
از این هنگامه آخر شرمسار مرد وزن رفتم
نه یارب را جوابی آمده نی یا صنم عرفی
زدیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم
ما دل بجان خریده و برباد داده ایم
مرغ حرم گرفته بصیاد داده ایم
سهلست با قفس دل اگر رفت سوی دوست
ما مرغ کشته ایم که بر باد داده ایم
سرمایه متاع محبت بدست ماست
زین مشتهر بگوش نفریاد داده ایم