در آتش آمدیم و فغانی نداشتیم
بودیم شمع شوق و زبانی نداشتیم
صد شیوه یافتیم زمعشوق روز وصل
وز بهر نیم شیوه بیانی نداشتیم
صدره بدیر وکعبه قدم رفت هیچگاه
دستی نیافتیم و عنانی نداشتیم
در شیشه کاو کاو بسی عرض کرد لیک
در شیشه ناشکسته فغانی نداشتیم
دایم زدیم غوطه در آتش برای خلق
در هیچکس بمهر گمانی نداشتیم
میلی نداشتیم بسودای کس ولی
در هیچ شهر نرخ گرانی نداشتیم
عرفی بتافت پنجه ما جور بخت پیر
شکر خدا که بخت جوانی نداشتیم