" rel="stylesheet"/> "> ">
4899 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.

دیوان صائب

  • عشق را پنهان دل ديوانه نتوانست کرد
    گنج را پوشيده اين ويرانه نتوانست کرد
  • دل شد از نظاره روي عرقناکش خراب
    آخر آن گنج گهر سيلاب اين ويرانه شد
  • آبروي سعي را گوهر کند ويرانه ام
    گنج بردارد سبکدستي که تعميرم کند
  • اهل همت خرده خود پيش درويشان نهند
    مايه داران مروت گنج در ويران نهند
  • نيل چشم زخم مي بايد وصال گنج را
    ناز جغد اي گوشه ويرانه مي بايد کشيد
  • عزت جام تهي بايد به بوي باده داشت
    ناز گنج گوهر از ويرانه مي بايد کشيد
  • بر اميد گنج نتوان ديد روي ما را
    تلخرويي بهر گل از باغبان نتوان کشيد
  • مجو در سايه بال هما امنيت خاطر
    که اين گنج گهر را سايه ديوارها دارد
  • غباري نيست بر خاطر زعزلت پاک گوهر را
    که گنج آسايش روي زمين زيرزمين دارد
  • به مصرف جنگ دارد نقد احسان گرانجانان
    حضور گنج را يا مار، يا ويرانه اي دارد
  • گلستان مي کند نزديکي معشوق زندان را
    به ذوق گنج، قارون زير خاک آرام مي گيرد
  • ندارد گنج قارون اعتبار خاک در چشمش
    دلي کز درد و داغ عشق صائب محتشم باشد
  • خرابيهاي ظاهر حافظ ديوانه مي باشد
    که گنج آسوده از تاراج در ويرانه مي باشد
  • خرابيهاي ظاهر، گنج در ويرانه مي دارد
    مبصر جغد را مرغ همايون فال مي بيند
  • زعاجزنالي خود يافتم آن گنج پنهان را
    که از دل ناله بي فريادرس بيرون نمي آيد
  • بيقراري ز رگ جان حريصان نرود
    بر سر گنج بود مار و همان تاب خورد
  • اژدها را طمع گنج گوارا سازد
    از سر راه محال است گدا برخيزد
  • در خموشي نشود جوهر مردم ظاهر
    صائب اين گنج نهان زير زبان مي باشد
  • گنج در گوشه ويرانه جمعي فرش است
    کز زر و سيم به سيمين بدني ساخته اند
  • تا به آن گنج گهر ديده بدبين نرسد
    جغد، نيلي است که بر چهره ويرانه زدند
  • عوض گنج گهر، نقد دل درويشان
    خواب امني است که در گوشه ويرانه زدند
  • به زر و سيم جهان چشم نسازند سياه
    پا به گنج گهر از آبله پا دارند
  • پرده گنج شود خانه چو ويران گردد
    مردم از سيل فنا شکوه بيجا دارند
  • بر سر گنج به خون جگر افطار کنند
    اين چه فقرست که اين خواجه نمايان دارند
  • بي نياز از زر و سيمند طلبکارانت
    گنج زير قدم آبله پاي تو بود