" rel="stylesheet"/> "> ">
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

دیوان صائب

  • گنج را گوشه ويراني بلاگرداني است
    ورنه دل لايق آن نيست که جاي تو بود
  • هست بي صورت اگر مالک صد گنج بود
    تا توانگر کسي از چهره زرين نشود
  • عشرت روي زمين خانه خرابان دارند
    بيشتر گنج ز ويرانه برون مي آيد
  • عاشق آزرده و محزون و غمين مي بايد
    صاحب گنج گهر تلخ جبين مي بايد
  • خاکساري است نگهدار دل روشن را
    پاس اين گنج گهر را به زمين بگذاريد
  • مگذر از کوي خرابات که آسوده نشد
    گنج تا رخت اقامت به خرابي نکشيد
  • نتوان در حرم و دير خدا را جستن
    مگر اين گنج کسي در دل ويران جويد
  • ز کيسه تو کند خرج هر که محتاج است
    کليد گنج تو در دست سايلان باشد
  • به وصل زلف ورخ او رسيدن آسان نيست
    کليد گنج ز دندان مار ساخته اند
  • ترا ز عالم عبرت اگر نظر بخشند
    ازان به است که صد گنج پرگهر بخشند
  • شدم خراب که ايمن شوم ندانستم
    که گنج بهر خراج احتياج خواهد بود
  • کدام گنج گهر نيست در خرابه دل
    درين خرابه همين ماهتاب مي بايد
  • از مال حرص طول امل کم نمي شود
    کي پيچ وتاب گنج گهر ز اژدها برد
  • چند از خيال گنج که خاکش به فرق باد
    عمرم به تلخي دهن مار بگذرد
  • احسان روزگار غلط بخش همچو گنج
    گاهي به مار و گاه به ويرانه مي رسد
  • چون مار کرده اند مرا تا کليد گنج
    از زهر صد پياله سرشار داده اند
  • گردون ستم به خانه خرابان فزون کند
    جاي خراج گنج ز ويرانه مي برند
  • چون اژدها کليد در گنج گوهرند
    وز بهر نيم حبه جدل با گدا کنند
  • در وقت خواب بيش شود پيچ و تاب مار
    سوداي گنج از سر قارون نمي رود
  • طغيان نفس بيش به وقت غنا شود
    مار ضعيف بر سر گنج اژدها شود
  • طغيان نفس بيش شود در توانگري
    اين مار چون به گنج رسد اژدها شود
  • موري که پاي او ز قناعت به گنج رفت
    قانع به روي دست سليمان چرا شود
  • يک عمر گنج در دل ويرانه آرميد
    يک شب درين خرابه سر آري چه مي شود
  • اين غافلان همان پي آبادي خودند
    هر چند گنج قسمت ويرانه مي شود
  • از دست تهي راهرو عشق ننالد
    پا بر سر گنج گهر از آبله دارد