" rel="stylesheet"/> "> ">
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسی

  • به هنگام جم چون سخن راندند
    ورا گنج گاوان همي خواندند
  • تو چون يافتي ننگريدي به گنج
    که ننگ آمدت اين سراي سپنج
  • بيامد هم انگاه دستور اوي
    همان گنج داران و گنجور اوي
  • بروبر ازان گونه شد مبتلا
    که گفتي دلش گشت گنج بلا
  • پي افگن يکي گنج زين خواسته
    سيوم سال را گردد آراسته
  • تو با آنک رفتي سوي گنج باد
    همه داد و پرهيزگاريت باد
  • ز گيتي ستايش به مابر بس است
    که گنج درم بهر ديگر کس است
  • کسي کو بخفتست با رنج ما
    وگر نيستش بهره از گنج ما
  • گشادند زان پس در گنج باز
    توانگر شد آنکس که بودش نياز
  • دو هفته همي بود دل شادمان
    در گنج بگشاد روز و شبان
  • شبستاان خود را چو در باز کرد
    بتان را ز گنج درم ساز کرد
  • هم اکنون به خروار دينار خواه
    ز گنج ري و اصفهان باژ خواه
  • زياني بود کان نيابد به گنج
    ز شاه جهاندار اينست رنج
  • به چشم تو خوارست گنج و سپاه
    هم ان تاج ايران و هم تخت و گاه
  • به بخت و سپاه و به شمشير و گنج
    ز کشور بگردانم اين درد و رنج
  • برادرش را داد تخت و کلاه
    که تا گنج و لشکر بدارد نگاه
  • که بر ما همي رنج بپراگند
    چرا هم ز لشکر نه گنج آگند
  • که ايرانيان از پي درد و رنج
    همان از پي بوم و فرزند و گنج
  • هم از گنج ما بي نيازي دهيد
    خردمند را سرفرازي دهيد
  • به تاوانش ديبا فرستم ز گنج
    بشويم دل غمگنان را ز رنج
  • به بخشش چو ابري بود دربار
    بود پيش او گنج دينار خوار
  • به لشکر همي گويد اين گر به گنج
    وگر شهر و کشور سپردن به رنج
  • همان چشمه عنبر و عود و مشک
    دگر گنج کافور ناگشته خشک
  • گهر هست و دينار و گنج درم
    چو باشد درم دل نباشد به غم
  • من از شاه ايران نپيجم به گنج
    گر از نيستي چند باشم به رنج