گر چه شاهین خرد بر سر پروازی هست
اندرین بادیه پنهان قدر اندازی هست
آنچه از کار فرو بسته گره بگشاید
هست و در حوصله ی زمزمه پردازی هست
تاب گفتار اگر هست شناسائی نیست
وای آن بنده که در سینه ی او رازی هست
گر چه صد گونه بصد سوز مرا سوخته اند
ای خوشا لذت آن سوز که هم سازی هست
مرده خاکیم و سزاوار دل زنده شدیم
این دل زنده و ما کار خدا سازی هست
شعله ی سینه ی من خانه فروز است ولی
شعله ئی هست که هم خانه براندازی هست
تکیه بر عقل جهان بین فلاطون نکنم
در کنارم دلکی شوخ و نظر بازی هست