" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٦: یاد ایامی، که خوردم باده ها با چنگ و نی

یاد ایامی، که خوردم باده ها با چنگ و نی
جام می در دست من مینای می در دست وی
در کنار آئی خزان ما زند رنگ بهار
ور نیائی فرودین افسرده تر گردد زدی
بی تو جان من چو آنسازی که تارش درگسست
در حضور از سینه ی من نغمه خیزد پی به پی
آنچه من در بزم شوق آورده ام دانی که چیست
یک چمن گل یک نیستان ناله یک خمخانه می
زنده کن باز آن محبت را که از نیروی او
بوریای ره نشینی در فتد با تخت کی
دوستان خرم که بر منزل رسید آواره ئی
من پریشان جاده های علم و دانش کرده طی