" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠: جهان ما همه خاک است و پی سپر گردد

جهان ما همه خاک است و پی سپر گردد
ندانم این که نفسهای رفته برگردد
شبی که گور غریبان نشیمن است او را
مه و ستاره ندارد چسان سحر گردد
دلی که تاب و تب لایزال می طلبد
کرا خبر که شود برق یا شرر گردد
نگاه شوق و خیال بلند و ذوق وجود
مترس این که همه خاک رهگذر گردد
چنان بزی که اگر مرگ ماست مرگ دوام
خدا ز کرده ی خود شرمسارتر گردد