" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٨: علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست

علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
وامانده ی راهی هست آواره ی راهی نیست
آدم که ضمیر او نقش دو جهان ریزد
با لذت آهی هست بی لذت آهی نیست
هر چند که عشق او آواره ی راهی کرد
داغی که جگر سوزد در سینه ی ماهی نیست
من چشم نه بردارم از روی نگارینش
آن مست تغافل را توفیق نگاهی نیست
اقبال قبا پوشد در کار جهان کوشد
دریاب که درویشی با دلق و کلاهی نیست