" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٢: بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو

بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو
که نیرزد بجوی این همه دیرینه و نو
چو پر کاه که در رهگذر باد افتاد
رفت اسکندر و دارا و قباد و خسرو
زندگی انجمن آرا و نگهدار خود است
ای که در قافله ئی بی همه شو با همه رو
تو فروزنده تر از مهر منیر آمده ئی
آنچنان زی که بهر ذره رسانی پرتو
آن نگینی که تو با اهرمنان باخته ئی
هم بجبریل امینی نتوان کرد گرو
از تنک جامی ما میکده رسوا گردید
شیشه ئی گیر و حکیمانه بیا شام و برو