حلقه بستند سر تربت من نوحه گران
دلبران، زهره وشان، گلبدنان سیم بران
در چمن قافله ی لاله و گل رخت گشود
از کجا آمده اند این همه خونین جگران
ای که در مدرسه جوئی ادب و دانش و ذوق
نخرد باده کس از کارگه شیشه گران
خرد افزود مرا درس حکیمان فرنگ
سینه افروخت مرا صحبت صاحب نظران
برکش آن نغمه که سرمایه ی آب و گل تست
ای ز خود رفته تهی شو ز نوای دگران
کس ندانست که من نیز بهائی دارم
آن متاعم که شود دست زد بی بصران