ای بوده در قفای تو دایم دعای من
            بیگانگی مکن که شدی آشنای من
         
        
            دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
            تا داد من ز تو بستاند خدای من
         
        
            گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
            گر دست من نگیری، صد بار وای من
         
        
            تو از برای عشقی و عشق از برای تو
            من از برای دردم و درد از برای من
         
        
            تو پادشاه حسنی و خسرو گدای تو
            ای جان، بگو که کیست فقیر و گدای من؟