" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٨٢: ای بوده در قفای تو دایم دعای من

ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
تا داد من ز تو بستاند خدای من
گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
گر دست من نگیری، صد بار وای من
تو از برای عشقی و عشق از برای تو
من از برای دردم و درد از برای من
تو پادشاه حسنی و خسرو گدای تو
ای جان، بگو که کیست فقیر و گدای من؟