رسید وقت که هر روز بامداد پگه
            خوریم باده و بر روی گل کنیم نگه
         
        
            ز شاخ یک تن سرو است و صد هزار قبا
            ز لاله یک سر کوه است و صد هزار کله
         
        
            کلاه لاله که لعل است، اگر تو بشناسی
            نمونه ای مگرش داغ کینه است سیه
         
        
            چو از کرشمه بیاراست چشم را نرگس
            بدید بلبل و گفتن علیک عین الله
         
        
            دمید گل به ره نیکوان و گل در باغ
            روان شدند و ببردند دجله را از ره
         
        
            هزار سال خوشی بیش دارد اندر عمر
            اگر چه مدت عمر گل است روزی ده
         
        
            کنون به باغ و لب جوی خیمه باید زد
            خوش آن حباب که برابر می زند خرگه
         
        
            کجاست ساقی نوخیز ساده رو که ز شرم
            نگه کند به زمین چون درو کنیم نگه
         
        
            مرنج، ساقی، اگر چشم من به روی تو نیست
            که هست دیده من زیر پای همچو توشه