پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
            اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!
         
        
            ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت
            ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی
         
        
            شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده
            که گر این امید باشد، بزییم چندگاهی
         
        
            چو فغان کنم به کویت، ز علی اللهم چه رنجی؟
            در شه تهی نباشد ز نفیر دادخواهی
         
        
            نکنی تو راه کوته بر ما و هر زمانی
            به فنا رهم نماید اجل و دراز راهی!
         
        
            به امید با تو ما را چو نرفت پیش کاری
            پس از این چو نامرادان من و گوشه ای و آهی
         
        
            چه دراز بود امشب که خیال بر سر آمد
            بدمید صبح، لیکن چو به سر رسید ماهی
         
        
            به یکی ز همنشینان سخن تو دوش گفتم
            که تو دیده ای فلان راچو به سر سیه کلاهی
         
        
            به جواب گفت خسرو تو کجا رسی به وصفش
            نظری ز دور می کن به جمال پادشاهی