گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی
            پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی
         
        
            جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم
            که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی
         
        
            گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو
            نبخشیدند آن کامم که از وصلت خورم قندی
         
        
            چه می خندی، برین سامان جان من تو، ای بی غم
            دل و صبری تو داری و مرا هم بود یک چندی
         
        
            پدر دارم همه در پند و من دنبال کار خود
            مبادا هیچ مادر را چنین بدروز فرزندی
         
        
            بگو، ای پندگو، نامش که باشد مرهم جانم
            که خسرو را ز بهر ترک او تیری ست هر پندی