در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود
            راه ترا هزار و دو منزل یکی شود
         
        
            زین آب و گل گذر کن و مشنو که: در وجود
            آن کو گل آفریند با گل یکی شود
         
        
            یک اصل حاصل آید و آن اصل نام او
            روزی که اصل و فرع مسایل یکی شود
         
        
            جز در طریق عشق ندیدم که: هیچ وقت
            مقتول با ارادت قاتل یکی شود
         
        
            آنکش گشاده شد نظری بر جمال حق
            مشنو که: با مزخرف باطل یکی شود
         
        
            گر صد هزار نقش بداری مقابلش
            با او مگر حقیقت قابل یکی شود
         
        
            راه ار برد به حلقه ابداعیان دلت
            پست و بلند و خارج و داخل یکی شود
         
        
            بسیار شد عجایب این بحر و چون ز موج
            کشتی بر آوریم به ساحل یکی شود
         
        
            زین لا و لم به عالم توحید راه تو
            وقتی بری، که سامع و قایل یکی شود
         
        
            تا در میان حدیث من و اوحدی بود
            این داوری دو باشد و مشکل یکی شود