آئینه چندین تب و تاب است دل ما
چون داغ جنون شعله نقاب است دل ما
عمریست که چون آئینه در بزم خیالت
حیرت نگه یک مژه خواب است دل ما
مائیم و همین موج فریب نفسی چند
سرچشمه مگوئید سراب است دل ما
پیمانه ما پر شود آندم که ببالیم
در بزم تو همظرف حباب است دل ما
آتش زن و نظاره بیتابی ما کن
جز سوختن آخر بچه باب است دل ما
لعل تو بحرف آمد و دادیم دل از دست
یعنی بسؤال تو جواب است دل ما
تا جرعه کش ساغر سرشار گدازیم
شبنم صفت از عالم آب است دل ما
تا چیست سرانجام شما زنفس آخر
عمریست که در پای حساب است دل ما
حسرت ثمر کوشش بیحاصل خویشیم
از بسکه نفس سوخت کباب است دل ما
دریا بحبابی چقدر جلوه فروشد
آئینه وصلیم و حجاب است دل ما
صد سنگ شد آئینه و صد قطره گهر بست
افسوس همان خانه خراب است دل ما
تا جنبش تار نفس افسانه طراز است
(بیدل) بکمند رگ خواب است دل ما