" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢: ازین محفل چه امکانست بیرون رفتن مینا

ازین محفل چه امکانست بیرون رفتن مینا
که پا لغزد و عالم دارد امشب دامن مینا
نفس سرمایه عجز است از هستی مشو غافل
که تا صهباست نتوان برد خم از گردن مینا
سلامت بیخبر دارد زفیض عالم آبم
حباب من ندارد صرفه در نشکستن مینا
بتاب ای آفتاب عیش مخموران که در راهت
سفید از پنبه شد چون صبح چشم روشن مینا
اگر می نیست ای مطرب تو از افسانه دردی
دل سنگین ما خون کن بطرف دامن مینا
حباب باده با ساغر نفس دزدیده میگوید
که از چشم تو دارد نرگسستان گلشن مینا
مدد از هیچکس در موسم پیری نمیخواهم
که بس باشد مرا بر کف عصای گردن مینا
تحیر در صفای امتیاز باد، می لغزد
پری گوئی عرق کرد است در پیرامن مینا
دلی آماده چندین هوس داری بهم بشکن
مبادا فتنه زائیها کند آبستن مینا
اگر جوش بقا نبود فنا هم نشه دارد
کم از قلقل مدان آهنگ بشکن بشکن مینا
امید سرخوشی در محفل امکان نمیباشد
مگر از خود تهی گشتن شود پرکردن مینا
اگر (بیدل) زاهل مشربی تسلیم سامان کن
رگ گردن ندارد نسبتی با کردن مینا