ای قیامت صبح خیز لعل خندان شما
شور صد صحرا جنون گرد نمکدان شما
چشم آهو حلقه گرداب بحر حیرت است
در تماشای رم وحشی غزالان شما
عشرت از رنگست هر جا گل بساط آرا شود
مفت جام ما که میگردد بدوران شما
از صدف ریزد گهر وزپسته مغز آید برون
چون شود گرم تکلم لعل خندان شما
ای طراوت گاه عشرت نوبهار باغ ناز
باد چشم ما سفال جوش ریحان شما
بیش ازین نتوان بابروی تغافل ساختن
شیشه دل خاک شد در طاق نسیان شما
ما سیه بختان بنومیدی مهیا کرده ایم
یک چراغان داغ دل دور از شبستان شما
بستر و بالین من عمریست قطع راحتست
بر دم شمشیر زد خوابم زمژگان شما
نارسا افتاده ایم برق تازان همتی
تا غبار ما زند دستی بدامان شما
عالمی در حسرت وضع عبارت مرده است
معنی ما کیست تا فهمد زدیوان شما
از غبار هر دو عالم پاک بیرون جسته است
(بیدل) آواره یعنی خانه ویران شما