این انجمن عشق است طوفان گر سامان ها
یک لیلی و چندین حی یک یوسف و کنعانها
ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست
بر رنگ من افگندند خوبان گل پیمان ها
این دیده فریبیها از غیر چه امکان است
بوی تو جنون کار است در رنگ گلستانها
خواندیم رموز دهر از تاب و تب انجم
خط نیست درین مکتوب جز شوخی عنوانها
وحشت زمحیط عشق آثار رهائی نیست
امواج بزنجیراند از چیدن دامان ها
در انجمن توفیق پر بی اثر افتادیم
تر رفت سرشک آخر از خشکی مژگانها
پیری هوس دنیا نگذاشت بطبع ما
آخر دل ازین لذات کندیم بدندان ها
تا دل بگره بستیم با حرص نه پیوستیم
جمعیت گوهر ریخت آب رخ طوفان ها
نامحرمی خویشت سدره آزادیست
چشمی بگشا بشکن قفل در زندان ها
مطرب نفسی سرداد برقم بجگر افتاد
نی اینچه قیامت زد آتش به نیستان ها
(بیدل) بچه جمعیت چون شمع ببالدکس
سرتکمه برون افگند از بند گریبانها