بحیرت آینه پرداختند روی ترا
زدند شانه زدلهای چاک موی ترا
چه آفتی تو که از شوخیت زبان شرار
بکام سنگ برد شکوه های خوی ترا
زخار هر مژه صد رنگ موج گل جوشد
بدیده گر گذر افتد خیال روی ترا
غلام زلف تو سنبل اسیر روی تو گل
بنفشه بنده خط سبز مشک بوی ترا
زرنگ غازه فروشد بشاهدان چمن
نسیم اگر برباید غبار کوی ترا
زتیغ ناز توام اینقدر امید نبود
بزخم دل که روان کرد آب جوی ترا
ندانم از دل تنگ که جسته است امشب
که غنچه ها بقفس کرده اند بوی ترا
بحرف آمدی و زخم کهنه ام نو شد
بحیرتم چه نمک بود گفت وگوی ترا
طپیدن دل عشاق نسخه پرداز است
دقایق طلب و بحث جستجوی ترا
بهار حسرت ما زحمت خزان نکشد
شکستگی نبرد رنگ آرزوی ترا
درین چمن بچه سرمایه خوشدلی (بیدل)
که شبنمی نخریده است آب روی ترا