" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٢: پرتو آهی زجیبت گل نکرد ایدل چرا

پرتو آهی زجیبت گل نکرد ایدل چرا
همجو شمع کشته بی نوری درین محفل چرا
مشت خون خود چو گل باید بروی خویش ریخت
بی ادب آلوده سازی دامن قاتل چرا
خاک صد صحرا زدی آب از عرقهای تلاش
راه جولان هوس کامی نکردی گل چرا
منزلت عرش حضور است و مقامت اوج قرب
نور خورشیدی بخاک تیره ئی مایل چرا
سعی آرامت قفس فرسوده ابرام کرد
سر نمی دزدی زمانی در پر بسمل چرا
چون سلیمان هم گره بر باد نتوانست رد
ای حباب این سرکشی بر عمر مستعجل چرا
نیست از جیب تو بیرون گوهر مقصود تو
بیخبر سر میزنی چون موج بر ساحل چرا
جلوه گاه حسن معنی خلوت لفظ است و بس
طالب لیلی نشیند غافل از محمل چرا
تا بکی بی مدعا چون شمع باید رفتنت
جاده خود را نسازی محو در منزل چرا
بر دو عالم هر مژه بر هم زدن خط میکشی
نیست یکدم نقش خویش از صفحه ات زایل چرا
جود اگر در معرض احسان تغافل پیشه نیست
میدرد حاجت گریبان از لب سائل چرا
گوهر عرض حباب آینه دار حیرت است
ای طلسم دل عبث گل کرده ئی (بیدل) چرا