" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٣: بود سرمشق درس خامشی باریک بینی ها

بود سرمشق درس خامشی باریک بینی ها
زمو انگشت حیرانی بلب دارند چینی ها
مرا از ضعف پرواز است قید آشیان ورنه
نفس گیرم چو بوی غنچه از خلوت گزینی ها
نیاز من عروج نشه ناز دگر دارد
سپهر آوازه ام بر آستانت از زمینی ها
دل رم آرزو مشکل شود محبوس نومیدی
که سنگ اینجا شرر میگردد از وحشت کمینی ها
نفس دزدیدنم شد باعث جمعیت خاطر
بدام افتاد صید مطلبم از دام چینی ها
غبار فقر زنگ سرکشی را میشود صیقل
سیاهی میبرد از شعله خاکسترنشینی ها
بشوخی آمد از بیدستگاهی احتیاج من
درازی کرد دست آخر زکوته آستینی ها
خروش اهل جاه از خفت ادراک میباشد
تنک ظرفیست یکسر علت فریادچینی ها
طریق دلربائی یکجهان نیرنگ می خواهد
بحسن محض نتوان پیش بردن نازنینی ها
مگر از فکر عقبی بازگردم تا بخویش آیم
که از خودسخت دور افتاده ام از پیش بینی ها
دو تا گشتیم در اندیشه یک سجده پیشانی
براه دوست خاتم کرد ما را بی نگینی ها
دم تیغست (بیدل) راه باریک سخن سنجی
زبان خامه هم شق داد از حرف آفرینی ها