" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٦: به پیری الفت حرص و هوس شد آینه ما

به پیری الفت حرص و هوس شد آینه ما
بهار رفت که این خار و خس شد آینه ما
بحکم عجز نکردیم اقتباس تعین
همین مقابل مور و مگس شد آینه ما
بباد سعی جنون رفت رنگ جوهر تسکین
چنین که تاخت که نعل فرس شد آینه ما
فغان که بوی حضوری نبرد کوشش فطرت
چو صبح طعمه زنگ نفس شد آینه ما
بکام دل مژه نکشود سرگرانی حیرت
زناتمامی صیقل قفس شد آینه ما
گذشت محمل ناز که از سواد تحیر
که عمرهاست شکست جرس شد آینه ما
بفهم راز تو (بیدل) چه ممکن است رسیدن
همین بس است که تمثال رس شد آینه ما