بی ثمری حصار شد در چمن امید ما
طره امن شانه زد سایه برگ بید ما
آینه داری فنا ناز هوس نمیکشد
خط برقم کشیده اند از ورق سفید ما
دردسر جهان رنگ در خور دانش است و بس
نیست بکسب عافیت غیر جنون مفید ما
دعوی احتیاج پوچ خجلت سعی کس مباد
قفل جهان بیدری زنگ زد از کلید ما
عبرت چشم بسملیم پرده فقر ما مدر
آستر است ابره خلعت روز عید ما
گر فگند تبسمت گل به مزار عاشقان
بال سحر کشد نفس از کفن شهید ما
نیست چو التفات دل میکده تعلقی
آبله پائی نفس شد قدح نبید ما
ریشه تخم وحدتیم از تگ و پوی ما مپرس
صرف هزار جاده است منزل ناپدید ما
خاک مزار عبرتیم پرده ساز غیرتیم
زخمه به برق میزند ممتحن نشید ما
(بیدل) ازین کف غبار کز دل خاک جسته ایم
پرده در تحیر است گفت تو و شنید ما